سلام

قیصر امین پور هم ....

فقط 48 بهار کنار ما بود، فقط 48 بهار.

خدا بیامرزدش.

   التیام

آری همان که بود

   کمی عرق نعناع و چند حبه قند...

نیازی به یاد آوری نیست

                            آنچه ، درد، کرد، نرم...

مرا به خاطر بسپار که التیام توام

   مرا که در هیچ و پوچ روزگار توام

     مرا که شادی حرام کرده اند

                شاد میکنم و روح میدهم به خلق.

چون از آن من نیست تقدیم تو باد

          همین تهف? غم کافیست ، خدا شکر باد

همین روز و شب هم به شب بگذرد

  شبی هم به یلدا چو خوش بگذرد!

خوش و خرمی هم به شب نوبر است

         برایم شب و روز به حکم دوصد ساعت است

گل عاطفه پنجه در سینه ام

   عاصی از ریشه و خجل از تیشه ام

نه حرفی ندارم ، که دارم زنند...

   همه شک و تردید که تارم کـَـنند

ندانستم آخر، که هست الیتیام شکست

               شکست کمر زیر مرگ پدر

خدا رحمتت دارد ای مرد حق

    تو رفتی و دیگر چه ساده.....

                                  ندارم پدر.

چه کس التیام من بیچاره شد

کدامین کس بی خدا سنگ صبرو پیمانه شد؟؟...

 

منو بیخود از شبی کن که فرشته ها رو دیدم

منو از اوج دورنگی  بکشون جایی که بودم

 

منو عاشق خودت کن ،عاشق لالایی گفتن

عاشق یه عابر تک،عاشق سلام گفتن

 

منو ساده باورم کن مثل شعر گرم سهراب

مثل شنهای تو ساحل،مثل خورشید،مثل مهتاب

 

من و بی کسی عجینیم پس چرا بگم که تنهام

توی این جاده ی بی آب منمو،منو....چه تنهام!!

 

دیگه باورم  نمی شه کسی دستمو بگیره

منو هل بده تو ابرا تا که آسمون بگیره

 

منو اینجوری رها کن مثل یک بادبادک باز

مثل  پرواز مثل آواز،مثل کوچ ِ دسته ی غاز

 

منو از خودم گرفتند، منو درخودم رها کن

دسته گل بذار روی آب، یادمو باهاش رها کن

 

من دیگه بر نمی گردم پیش مردم گلایه....

دیگه دل راضی نمی شه من بشم اهل گلایه

 

منو از یاد ببر ای دوست من یه عمره مردم

سردی تنم رو حس کن وقتی که برف می باره گرم

 

جواب نظرات پست دوز(حقیقت)

حسام  ممنون زحمت کشیدی مرسی غلطه عزیز مغسی درسته. تو هم موفق باشی

پویان نظر لطف شماست بازم تشریف بیارین خوشحالم میکنی

مسیحا خانوم  ممنون همه تبریزی ها رو دوست دارن از بس که خوبند:دی

یه رنگی  عزیز خوشحالم میکنی بهم سر میزنی امیدوارم تو هم موفق باشی

جهنم متال(امیر علی) من سنه نه دییم آخی اولا هر وقت تونستی اب دهنتو پاک کنی اونوقت یه فکری برای دیکلمه میکنم سومندش تو مگه تو عشق هم متخصص هستی و من نمی دونستم

،نخود هر آش نشو بدو برو خونه بازیتو بکن:دی

مثلا مهسا....ok بدنیستم همشهری عزیز،چشم حتما سر میزنم ،خوشحالم میکنی.

لیلی  همیشه سلامت باشی عید تو هم مبارک اینجا خونه خودته هر وقت اومدی قدمت روی چشم.

محمد جان ممنون از تعریفت بازم بهم سر بزن ولی مواظب سرت باش

انجمنی ها   سلام چطورین ؟خوب هستین؟:دی

سارا  تو هم بلدی بیایی نت آفرین کوچولو اول درس ومشقتو بنویس بعد اگه وقت کردی بیا خوب؟؟!تو بانظر سودا چیکار داری؟راپورت میدی صبر کن منم به یکی دیگه راپورت تورو میدم. جوجه فنج توهم ترکی بلدی هااا

علی جان ممنونم  شعری که نوشتی عالیه .

ساناز تو هم شاد و پیروز با شی

نیلوفر آخه من چقدر بهت ترکی یاد بدم استعداد نداری دیگه همه استعدادت رو خرج....میکنیJممنون که اینقدر خوبی.

مستانه جون وبت رو چرا می بندی؟ ما ترکها مهمون نوازیم سخت نگیر مثبت فکر کن من میدونم همسایه اتون گفته تو چقدر خوبی افسردگیت هم به خاطر اینه که زیاد غذا می سوزونی  ترکی یاد بگیری دیگه نه غذا می سوزونی نه منفی فکر میکنیJ تو میتونی.

شرقی جان ممنون از نظر زیبات مشتاقانه نوشته هاتو میخونم

سودا  سن نه دوزسوزسان..........................................................................................

هاجر.ع عزیز از اینکه به وبلاگم اومدی ممنون ولی یه کمی بیشتر وقت بذاری و بخونیش میبینی که من ایزو گرفتم تو روحیه دهی  پیوندها رو ببین دست اول اند شعرا رو هم که نگوهمینجور روحیه ازشون میباره .امیدوارم تو هم تو کارت موفق باشی.

هما  من فرستادم بگیرش زمین نیفته میشکنه هااا

سلام

سال داره عوض میشه...یکی سال قبل وشرح میده یکی از سال بعد خیال پردازی میکنه یکی نمی نویسه چون میترسه شادیاش مثل جوهر رو کاغذ خشک بشن یکی می نویسه شاید غمهاش از یادش بره ولی من...من از خودم مینویسم خودی که نشستم و خودکارو میکشم رو زندان خط های کاغذ...و به خودکارم فکر میکنم که آیا بیرون زندانه؟یا توی زندان؟...کمی دقیقتر به  خودکارم نگاه میکنم داره قلبمو تکون میده میبینم چند روز پیش آرش بهم داده سیاه مینویسه...ولی کاغذ سفید با سیاهی خودکارش به حرف اومده...داره با همه حرف میزنه...سرم و بالا میگیرم دیوان حافظی که باز گذاشتم تا یک بیت زیبای اونو که به فالم خورده...از یاد نبرم (دردم از یاراست و درمان نیز هم/دل فدای او شدو جان نیز هم) کنار اون کارت تبریک سال نو...

پاهای سردم حواسمو پرت میکنه پنجره روشنایی بازه!پاهام...انگاری سردشون شده میبندمش ولی پشتش همیشه میدونم یکی هست. امروز که پنجره رو بستم مطمئنم راحت چارقدشو کنار زده و داره همه جارو نگاه میکنه...انگاری ازم خجالت میکشه...خوب ماهه دیگه چیکارش کنم؟!

چشمامو میبندم....خدایا شکرت هنوز کسی دارم که بدرقم کنه دعام کنه دوسم داشته باشه...آره مادرم و بازهم خدا شکرت به خاطره هزاران نعمتی که قدرشو من ندونستم...

فکرشرو که میکنم چیزی با ارزش تر از خانوادم ندارم حاضر نیستم حتی لحظه ای ناراحت ببینمشون...نمیگم ناراحتشون نمیکنم ولی....ولی....و باز هم.... مادر سرچشمه محبته...

خدایا تو این لحظات زیبا که روحم داره تو باد یادت موج میزنه یک خواهش دارم رنگ یادتو رو جای خالی بوم زندگیمم بکش...

آرزو: آرزو میکنم قدر هر لحظه رو بدونین,ثانیه هایی که میگذرن عمر ما هستن منتظر ثانی? بعد نباشین, ثانی? بعدی رو تو همین ثانیه بسازین.

دعا: دعا میکنم قدر همه چیز رو بدونین مخصوصا پدر و مادر.

اعتراف: آدم زیاد خوب,موفق,مهربان یا پیشرویی نیستم ولی همیشه سعی میکنم که باشم...و مهم اینه که امیدوارم.

باور: برای انسانهای قوی هیچ بن بستی وجود ندارد,زیرا آنان بر این باورند که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.

تذکر: زیبایی سفر به زیبایی راهشه وقتی به مقصد رسیدی دیگه سفر تموم شده.

جمله سال: سریع ترین راه برای یافتن نقطه ثقل آن است که در تصحیح خودت افراط کنی – عمدا خلاف آن چه بدان عادت داری انجام بدهی.

راستی عیدی من کو؟؟؟ من دعا می خواهم...شمارم دعا میکنم.

تا سال بعد

رضا کمالی

ساعت 12:56 در آخرین شب 86